زینبی باقی می مانم
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


فروردین 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



سلام دوستان این وبلاگ توسط یک طلبه ی تقریبا تازه کار درست شده امید وارم که مطالب آن برای شما مفید باشه ........




جستجو





  السلام علیک یا فاطمه الزهرا   ...

مادر عزیزم روزت مبارک

      با امید به چنین روزی……………….   اللهم عجل لولیک الفرج

 

             

موضوعات: لبخند  لینک ثابت



[پنجشنبه 1394-01-20] [ 06:31:00 ب.ظ ]





  شروعی دوباره   ...

باسلام  خدمت دوستان عزیز

دوست دارم به صورتی گفتاری و بدون استفاده از کتاب و دست نوشته با شما صحبت کنم و در ارتباط باشم ……

با اینکه به قول معروف قلمم زیاد خوب نیست ولی با توکل به خدا می خوام شروع کنم………..شروع دوباره وبلاگ نویسی البته به ی نحوی  تازه .

اول از همه میلاد حضرت زهرا رو به همه ی دوستان تبریک میگم و امیدوارم که همیشه در سایه ی عنایات آن بانوی بزرگوار باشیم.

میخوام براتون مطلبی بگم که بیشتر قدر خودمون و مادرامون رو بدونیم .

“یک شخصی اومد خدمت پیغمبر اکرم گفت : یل رسول الله من گناهی مرتکب شدم که بعید می دونم که دیگه بخشیده بشم بعید میدونم که دیگه گناهی از این بزرگتر باشه بخشودنی نیست. بعد خودش شروع کرد به گفتن ، گفت یا رسول الله ، در زمان جاهلیت که دختر ها رو زنده به گور می کردند سه تا از دخترانم رو زنده به گور کردم . خدا ی دختر چهارمی به من داد خیلی ناراحت شدم عصبانی بودم که این لکه ی ننگ به خونه ی من اومده وقتی خواستم این دختر رو بردارم به سمت بیابان ببرم برای زنده به گور کردن ، همسرم دم در التماس به من کرد ، زجه میزد که این رو دیگه نبر بگذار باشه ، من دلم سوخت گفتم باشه ،اون رو نگه داشتم تو خونه اما پنهانی بزرگش می کردیم فتا سه سال . تا سه سال پنهانی بزرگش کردیم ولی هر روز من به خودم سرزنش می کردم که تا کی می خوام این رو تو خونه پنهانی نگه دارم بالاخره چی؟

تا این که یک روزی همسرم که خونه نبود این دختر رو که سه سالش شده بود برداشتم بردم بیابون ، برای دفن کردن .یک چاله ای کندم این دختر خیال می کرد دارم باهاش بازی می کنم اول کمک می داد خاک ها رو می زد کنار . بعد که این رو گذاشتم تو همون چاله شروع کردم خاک ریختن روش ، اول خنده می کرد ولی وقتی که دید خاک روش سنگینی می کنه به گریه افتاد التماس کرد ، من بی رحم بدون توجه به التماس های او خاک فقط می ریختم تا اینکه آخرین کلمه رو گفت ، گفت: یا ابتا، بابا ، این آخرین کلمه اش بود و بعد خاک رو روش ریختم و آمدم خونه.

یا رسول الله این گناه دیگه بخشودنی نیست…………….پیغمبر چی کشید که این رو شنید با اون دل با اون قلب رؤف ،  یا رسول الله این بخشودنی هست.

پیغمبر فرمود مادرت زنده است ؟ گفت : نه یا رسول الله . فرمود : خاله ات زنده است ؟ گفت بله یا رسول الله .فرمود : برو به خاله ات احسان کن ، اکرام کن ،جبران این گناه. به خاله ات احسان کن جبران این گناه.

الله اکبر از این دین که بن بست نداره . الله اکبر از این پیغمبر چه جوری راه نشون می ده ، اصلا کی به ذهنش می رسه جبران اون گناه یک همچین کاری باشه ، الله اکبر از مادر که چه نقشی داره که احسان کردن به شبیه مادر یعنی خاله جبران اون گناه باشه ، نقش مادر به این بزرگیه اون های که میخواید عاقبت به خیر بشید مادر و پدر تون خصوصا اونای که زنده هستن رو قدر بدونید وسیله ی عاقبت به خیری کنارتونه ، اونای هم که از دنیا رفتن به یادشون باشید.”

           برگرفته از سخنرانی ایام فاطمیه ی حاج آقای عالی

امید وارم که مطلب مفیدی بوده باشه نظر بدین در مورد این مطلب خوشحال میشم.

موضوعات: دل نوشته  لینک ثابت



 [ 06:14:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
سلام دوستان این وبلاگ توسط یک طلبه ی تقریبا تازه کار درست شده امید وارم که مطالب آن برای شما مفید باشه ........