کاش تا خیمه ی سبزت برسد فریادم

من از آن روز که در بند توام آزادم

عاشقم دست خودم نیست ، بگو تا چه کنم

دل به یک یوسف گم گشته ی زیبا دادم

باز من ماندم و پرونده ی امضا نشده

کاش با یک نظر لطف کنی دل شادم

شدم آن تیر که در چله ای از وسوسه هاست

شده ام صید و گناهان جهان صیادم

عافیت در دل من راه بصیرت بسته

شد هوس جای تو موعود من و میعادم

در دلم زوق گناه و به لبم نام شماست

بنده ای بی صفت و هر چه که بادابادم

ترسم این چشم به دیدار تو عادت نکند

بس که بر جلوه ی صد رنگ گنه معتادم

یا صاحب الزمان ادرکنی ادرکنی ادرکنی ( به جان صاحب الزمان هر کسی این شعر زیبا رو میخونه برای من دعا کنه خیلی محتاجم)

موضوعات: دل نوشته  لینک ثابت



[سه شنبه 1393-10-23] [ 05:47:00 ب.ظ ]