حدود 5 یا 6 قبضه تفنگ 106 از عراقیها به غنیمت گرفته بودیم . تنها کسی که تاکتیک رزمی می دانست و آشنایی داشت و دانشکده افسری رفته بود ، فتح الله افشار بود . به ابتکار افشار قبضه 106 را از خودروی جیپ درآورده و جایگاهی با بتن برای قبضه درست کرده بود و قبضه را روی آنها سوار کرده بود و به دشمن شلیک می کرد . ما هم جهان آرا را به آنجا بردیم ، افشار گفت اگر اجازه بدهید آزمایش کنیم تا شما ببینید، بچه ها هم شروع کردند به شلیک کردن ، حالا نزن کی بزن ! جهان آرا با عصبانیت فریاد زد : نزنید ، نزنید، چه کار می کنید ؟ با افشار دعوا کرد ، شما دارید شهر را خراب می کنید این چه کاریست ؟ ما باید بعد از آزاد سازی خرمشهر آنها را آباد کنیم و آن را بسازیم . شما دارید شهر خرمشهر را نابود می کنید.

جهان آرا حاضر نبود حتی یک گلوله هم به شهر شلیک شود . با وجود اینکه نمی دانست جنگ کی تمام می شود ولی برای آینده شهر برنامه ریزی کرده بود و امیدوار بود.

راوی : برادر رضا کرمی

موضوعات: حدیث  لینک ثابت



[پنجشنبه 1394-02-03] [ 08:11:00 ب.ظ ]