زینبی باقی می مانم
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



سلام دوستان این وبلاگ توسط یک طلبه ی تقریبا تازه کار درست شده امید وارم که مطالب آن برای شما مفید باشه ........




جستجو





  منتظر عواقب دل شکستن هایمان باشیم!!   ...

شكستن دل انسان مۆمن كه به تعبیر روایات، احترام او از كعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی كه شكست به سادگی التیام نمی یابد و جبران آن دشوار است، پس در مرحله اول باید انسان مراقب باشد دل كسی را نشكند و قلبی را جریحه دار نسازد و اگر خدای ناخواسته این اتفاق افتاد باید به سرعت جبران و تلافی كند و دل شكسته را التیام بخشد و آن را به دست آورد و تنها استغفار و آمرزش كافی نیست مگر این كه آن فرد از انسان دور باشد و انسان قدرت جبران نداشته باشد كه در این صورت علاوه بر استغفار و طلب آمرزش از درگاه الهی باید در حق آن فرد دعای خیر كرد و خیر دنیا و آخرت او را از خداوند درخواست نمود و با این كار انشاءالله قلب او در باطن از شما راضی و خشنود می گردد.

در حدیث آمده است كه خداوند می فرماید: «انا عند المنكسره قلوبهم؛ من همدم قلب های شكسته هستم» یعنی انسان دل شكسته در پیشگاه خداوند دارای جایگاه ویژه ای است و مورد توجه خداوند می باشد و دعا و نفرین انسان دل شكسته خیلی زود اثر می بخشد.

امام زین العابدین(علیه السلام) در حدیث شریفی می فرماید: پدرم در لحظات آخر عمر عزیزش، در آن شرایط سخت روز عاشورا در حالی كه خون در رگ هایش می غلطید مرا در آغوش گرفت و به من فرمود تو را به آن چه پدرم نزدیك شهادتش به من فرمود وصیت می كنم و آن این كه: «یا بنی! ایاك و ظلم من لا تجد علیك ناصرا الا الله؛ پسر عزیزم! از ظلم و ستم به كسی كه یار و یاوری جز خدا ندارد بپرهیز.»

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



[سه شنبه 1393-10-23] [ 12:50:00 ب.ظ ]





  صلوات ، رمز خواب ديدن پيامبر :   ...

در حاشيه مصياح كفعمی است كه در كتاب خواص القرآن ديدم ، هر كه شب جمعه ، پس از نماز شب هزاربار سوره كوثر بخواند و هزاربار صلوات بر محمد و آلش بفرستد، پيغمبر - صلى الله عليه و آله - را در خواب ببيند .

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



[چهارشنبه 1393-10-17] [ 06:31:00 ب.ظ ]





  داستان کوتاه ملاقات با امام زمان   ...

شیخ رجبعلی خیاط برای رسیدن به توفیق دیدار با امام زمان (عج) بر سه امر «‌اختصاص قلب به خدا»، «دعا برای تعجیل در فرج و کار برای حضرت» و «انس با قرآن و قرائت آیه ٨٠ سوره اسراء، شبی صد مرتبه تا چهل شب» تأکید می‌کرد.

به گزارش فارس، «رجبعلی نکوگویان» مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط» در سال ١٢۶٢هجری در تهران متولد شد. پدر وی «مشهدی باقر» نام داشت و کارگر بود، اما خود وی به پیشه خیاطی روی آورد و به همین دلیل به رجبعلی خیاط مشهور شد.

از دوران کودکی شیخ رجبعلی خیاط، اطلاعات چندانی در دست نیست؛ به جز اینکه پدر وی در سن ١٢ سالگی فوت می‌کند و شیخ از داشتن خواهر و برادر تنی محروم بوده است.

خود جناب شیخ از قول مادرش چنین نقل می‌کند: موقعی که تو را در شکم داشتم، شبی پدرت غذایی را به خانه آورد و خواستم بخورم. دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم می‌کوبی. احساس کردم که از این غذا نباید بخورم. دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم؟ پدرت گفت، حقیقت این است که این‌ غذاها را بدون اجازه از مغازه‌ای که در آن کار می‌کنم، آورده‌ام. من هم از آن غذا مصرف نکردم.

این مرد خدا در روز دهم شهریور ١٣۴٠هجری شمسی و در سن ٧٩ سالگی درگذشت. مزار وی در ابن‌بابویه شهرری، زیارتگاه دوست‌داران آن شیخ باکرامت است. شیخ هنگام وفات دارای سه دختر و پنج پسر بود.
شیخ تمام عمر خویش را در خانه‌ای ساده و خشتی که از پدر به ارث برده بود، زندگی کرد. این خانه در خیابان مولوی، کوچه سیاه‌ها (شهید منتظری فعلی) قرار داشت.

فرزند شیخ در مورد این خانه می‌گوید: هر وقت باران می‌آمد، باران از سقف منزل ما به کف اتاق می‌ریخت. روزی یکی از امرای ارتش با چند تن از شخصیت‌های کشوری به خانه ما آمده بودند. ما لگن و کاسه زیر چکه‌های باران گذاشته بودیم. او وضع زندگی ما را که دید، رفت دو قطعه زمین خرید و آنها را به پدرم نشان داد و گفت: یکی را برای شما خریدم و دیگری را برای خودم. پدرم گفت: آنچه داریم برای ما کافیست.

یکی دیگر از فرزندان شیخ نیز می‌گوید: من وقتی وضع زندگی‌ام بهتر شد، به پدرم گفتم: آقاجان! من ۴ تومان دارم و این خانه را که خشتی است، ١۶ تومان می‌خرند، اجازه دهید در شهباز خانه‌ای نو بخریم. شیخ رجبعلی گفت: هر وقت خواستی، برو برای خود بخر، برای من همین جا خوب است.

نقل است جناب شیخ یکی از اتاق‌های منزلش را به یک راننده تاکسی به نام مشهدی یدالله، ماهیانه ٢٠ تومان اجاره داد. هنگامی که مشهدی یدالله صاحب دختر شد، مرحوم شیخ نامش را معصومه گذاشت. پس از گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد، یک ٢ تومانی در پر قنداقش گذاشت و رو به مستأجرش گفت: آقا یدالله! حالا خرجت زیاد شده است، از این ماه به جای ٢٠ تومان، ١٨ تومان بده.

لباس جناب شیخ بسیار ساده و تمیز بود. نوع لباسی که او می‌پوشید، نیمه روحانی بود. چیزی شبیه لباده روحانیون بر تن می‌کرد و عرقچین بر سر می‌گذاشت و عبا بر دوش می‌انداخت.

در مورد خوراک شیخ نقل است که بیش‌تر وقت‌ها از غذاهای ساده مثل سیب‌زمینی و فرنی استفاده می‌کرد. سرسفره، رو به قبله و به دو زانو می‌نشست. هنگام خوردن غذا حرف نمی‌زد و دیگران هم به احترام ایشان سکوت می‌کردند.

از غذای بازار پرهیز نداشت، با این حال از تأثیر خوراک در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونی‌های روحی را ناشی از غذا می‌دانست. یک بار که با قطار در راه مشهد می‌رفت، احساس کوری باطن کرد، متوسل شد، پس از مدتی به او فهماندند که این تاریکی در نتیجه استفاده از چای قطار است.

شیخ در همان منزل محقر خویش به خیاطی مشغول بود و همواره در گرفتن اجرت، جانب انصاف را رعایت می‌کرد و از دریافت اجرت بیشتر از مشتریان پرهیز داشت.

یکی از روحانیون نقل می کند که عبا، قبا و لباده‌ای را بردم و به جناب شیخ دادم تا بدوزد. گفتم چقدر بدهم؟ گفت: دو روز کار می‌برد، ۴٠ تومان. روزی که رفتم لباس‌ها را بگیرم، گفت: اجرتش ٢٠ تومان می‌شود. گفتم: فرموده بودید، ۴٠تومان؟ گفت: فکر می‌کردم دو روز کار می‌برد، ولی یک روز کار برد.

شیخ همواره به شاگردان و آشنایان خویش تذکر می‌داد که چیزی جزء فرج امام زمان (عج) از خداوند تقاضا نکنند. خود آن جناب نیز هیچ خواسته مهمی جز فرج حضرت ولی عصر (عج) در دل نداشت. حالت انتظار در وی تا حدی قوت داشت که هرگاه از فرج ولی عصر (عج) صحبت می‌کرد، به شدت منقلب می‌شد و می‌گریست.
جناب شیخ برای رسیدن به توفیق دیدار با امام زمان (عج) بر سه امر «‌اختصاص قلب به خدا»، «دعا برای تعجیل فرج و کار برای امام زمان(عج)» و «انس با قرآن و قرائت آیه ٨٠ سوره اسراء شبی ١٠٠ مرتبه تا چهل شب» تأکید می‌کرد.

جناب شیخ بر تلاوت قرآن، به ویژه تلاوت سوره صافات در صبح و تلاوت سوره حشر در شب تأکید می‌کرد.

رجبعلی خیاط برای تشرّف به محضر حضرت ولی عصر (عج) و قرائت آیه «ربّ ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانًا نصیراً» را تا ۴٠ شب، شبی ١٠٠ مرتبه توصیه می‌کرد.

فرزند شیخ در مورد آخرین لحظات عمر پربرکت پدرش می‌گوید:‌ «… وضو گرفت و وارد اتاق شد و رو به قبله نشست. به ناگاه از جا برخاست و با لبی خندان گفت: آقاجان! خوش آمدید! دست داد و دراز کشید و در حالی که خنده بر لب داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرد».

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



[سه شنبه 1393-10-16] [ 05:04:00 ب.ظ ]





  گفتار نیکو   ...

هم باید امروز شهید بشویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود.

شهید رجب بیگی

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



[سه شنبه 1393-09-18] [ 04:35:00 ب.ظ ]





  ارث تعجب برانگیز یک شهید   ...

وقتی نمازش تمام شد ، پرسیدم: “دعای دیگری بلد نیستی؟ سال هاست در قنوت هایت این دعا را می خوانی : ” ربنا افرغ علینا صبرا و ….”

گفت :صبر چیز خوبی است می تواند ایمانت را ریشه دار کند و نگذارد پایت در مشکلات و گرفتاری ها بلرزد.”

گفتم :” خب درست اما چرا فقط این دعا ؟ جوابم داد : این ارث یک شهید است که به من رسیده است.”

با تعجب پرسیدم :” ارث ؟یک دعا؟ ” گفت : “بله نمی دانم کدام عملیات بود . مجروحی را برایمان آوردن که 18 سال بیشتر نداشت . اسمش علی باقری بود  . به خاطر ترکش هایی که خورده بود ، حالش اصلا خوب نبود . حدود ساعت دو صبح که به هوش آمد ،به هوای اینکه اذان صبح را گفته اند ، مهر خواست تا نماز بخواند ، برایش خاک تیمم آوردم ، تیمم کرد و نشسته نماز خواند .

معلوم بود که درد زیادی را تحمل می کند ، در قنوتش عاشقانه از خدا صبر و استقامت می خواست :” ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین “

“پروردگارا !! پیمانه شکیبای و استقامت را بر ما بریز ! و قدمهای ما را ثابت بدار ! و ما را بر جمعیت کافران ، پیروز بگردان.!” بقره /250

نمازش که تمام شد ، کلی مقدمه چینی کرد و گفت ک خانم پرستار ! شما خیلی خوبید . اما می دانید ، ریشه موهایتان پیداست !

اوجای بچه من بود اما درس بزرگی به من داد . او شهید شد …. اما از آ ن روز به بعد تصمیم گرفتم ، ذکر قنوت هایم دعای او باشد.

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



 [ 03:43:00 ب.ظ ]





  تعارف بی تعارف همه اش را می خواهم   ...

یادم هست بستنی که می خرید ، حتما به من تعارف می کرد . همین باعث شده بود که من این عادت پسندیده را یاد بگیرم.

خواهر شهید رمزی از آداب معاشرت برادر شهیدش حمید رضا این گونه می گوید : حمید رضا با تمام حرکاتش به من درس می داد. اما من آن زمان متوجه نبودم. یادم هست بستنی که می خرید ،حتما به من تعارف می کرد . همین باعث شده بود من این عادت پسندیده را یاد بگیرم . اما وقتی من به حمید رضا تعارف می کردم ، می گفت: یا همه اش را بده یا من نمی خواهم . من هم بر اساس آن شیطنت بچه گانه ، به او بستنی نمی دادم .

حالا که فکر می کنم می بینم او با این عملش می خواست به من بیاموزد که تعارف در کارنامه اعمال ثبت می شود و او دلش نمی خواست که من به دروغ چیزی را به اهل خانه یا دوستان تعارف کنم.

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



[دوشنبه 1393-09-17] [ 06:21:00 ب.ظ ]





  8 گام برای ترک گناه و دوستی با شهدا   ...

گام اول:

انتخاب یک شهید؛آلبوم شهدا رو باز کنید، ببینید با لبخند کدوم شهید حلتون تغییر می کنه.

آفرین ، درسته، این همون دوست شماست.

گام دوم:

عهد بستن با شهید: یه جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضاء کنید :با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقتم با او تا لحظه شهادتم خواهم موند.

گام سوم:

شناخت شهید: تا می تونید از دوست شهیدتون اطلاعات جمع آوری کنید.

گام چهارم:

هدیه ی ثواب اعمال خود به روح شهید: از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید هدیه کنید به دوست شهیدت.

(طبق روایات نه تنها از ثواب شما کم نمیشه بلکه با برکت تر هم خواهد شد!)

گام پنجم:

درگیر کردن خود با شهید: بک گراند گوشی موبایلتونو عکس شهید رو بذارید.

از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط دوست شما برسی میشه! در طول روز تا میتونید با روح شهید حرف بزنید.

گام ششم:

عدم گناه به احترام شهید: روح شهید تا این گام بسیار بسیار از شما راضیه و تمایل شدیدی به شروع رابطه داره ولی ! آیا در حضور دوست جدید معنوی و به این با صفایی میتوان کناه کرد.!؟

گام هفتم:

اولین پاسخ شهید: کمی صبر و استقامت در گام ششم آنچنان شیرینی ای در این گام برای شما خواهد داشت که در گام بعدی انجام گناه براتون سخت تر از انجام ندادن اونه!

گام هشتم:

حفظ و ارتقاء رابطه تا شهادت: گام های سختی را گذراندهاید. درسته؟ حال به مدد دوست شهید میتونید توسل به ائمه اطهار (سلام الله علیهم ) را به صورت جدید و شیرین تر پی گیرید و در نهایت به خود خدا برسید…..( نسئل الله منازل الشهداء)

مطمئنا با شیرینی ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهد شد….

الهم اجعل عواقب امونا خیرا…

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



[سه شنبه 1393-09-11] [ 10:08:00 ب.ظ ]





  از آتش دور گردان   ...

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) با سپاهی بیرون رفت ، نیمروز به تزدیک ینبع رسید. گرمای شدید پشت آن حضرت را می آزرد. پس به درخت مغیلانی رسیدند و سلاحهای خود را به آن آویختند. خداوند ( در این جنگ ) فتح و پیروزی نصیب آنان فرمود و رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) محل آن درخت را ( از غنایم ) سهم علی (علیه السلام) قرار داد. امام باقر ( علیه السلام) فرمود:

علی (علیه السلام) بعدا مقدار دیگری از آن زمین خریداری کرد و به سهم خود افزود و به غلامانش دستور داد برای آن اراضی چاه آبی خریداری کردند و آب مانند گردن شتر فوران کرد. یک نفر به طرف علی دوید و این خبر را به آن حضرت مژده داد. علی (علیه السلام) آن را وقف نمود.

موضوعات: احسان ماندگار  لینک ثابت



[دوشنبه 1393-09-10] [ 02:36:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
سلام دوستان این وبلاگ توسط یک طلبه ی تقریبا تازه کار درست شده امید وارم که مطالب آن برای شما مفید باشه ........