زینبی باقی می مانم
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



سلام دوستان این وبلاگ توسط یک طلبه ی تقریبا تازه کار درست شده امید وارم که مطالب آن برای شما مفید باشه ........




جستجو





  ما امام را داریم!   ...

نیروهای سپاه خرمشهر به همراه تعدادی از بچه های سپاه آغاجری در مدرسه ای به نام دریا بد رسایی ، مقری تشکیل داده بودند ، یک شب که همه در حال خواب بودند عراق با آتش سنگین آغاجری را به خون کشید ، خیلی از بچه ها قطعه قطعه شدند ، من در محل دیگری بودم ولی با خبر شدم و سریع خودم را رساندم ، همه جا در تاریکی بود ، فقط صدای ناله به گوش می رسید ، گیج بودم ، وقتی شهید جهان آرا را دیدم ، بغضم ترکید و گفتم بدبخت شدیم ، همه بچه ها رفتند ، کس دیگری برایمان نمانده ، در این حالت ایشان گفتند : امام هستند ، ما امام را داریم ، تا زمانی که امام را داریم هیچ غمی نداریم ، مردم ایران به فریادمان می رسند نمی گذارند خون آنها پایمال شود.

راوی : محمد نورانی

موضوعات: محمد جهان آرا  لینک ثابت



[پنجشنبه 1394-02-03] [ 08:20:00 ب.ظ ]





  بازسازی   ...

حدود 5 یا 6 قبضه تفنگ 106 از عراقیها به غنیمت گرفته بودیم . تنها کسی که تاکتیک رزمی می دانست و آشنایی داشت و دانشکده افسری رفته بود ، فتح الله افشار بود . به ابتکار افشار قبضه 106 را از خودروی جیپ درآورده و جایگاهی با بتن برای قبضه درست کرده بود و قبضه را روی آنها سوار کرده بود و به دشمن شلیک می کرد . ما هم جهان آرا را به آنجا بردیم ، افشار گفت اگر اجازه بدهید آزمایش کنیم تا شما ببینید، بچه ها هم شروع کردند به شلیک کردن ، حالا نزن کی بزن ! جهان آرا با عصبانیت فریاد زد : نزنید ، نزنید، چه کار می کنید ؟ با افشار دعوا کرد ، شما دارید شهر را خراب می کنید این چه کاریست ؟ ما باید بعد از آزاد سازی خرمشهر آنها را آباد کنیم و آن را بسازیم . شما دارید شهر خرمشهر را نابود می کنید.

جهان آرا حاضر نبود حتی یک گلوله هم به شهر شلیک شود . با وجود اینکه نمی دانست جنگ کی تمام می شود ولی برای آینده شهر برنامه ریزی کرده بود و امیدوار بود.

راوی : برادر رضا کرمی

موضوعات: حدیث  لینک ثابت



 [ 08:11:00 ب.ظ ]





  ما می توانیم   ...

در جلسات ، برادر جهان آرا تاکید بر رشد فکری و رشد نظامی پرسنل داشتند تا اوضاع و احوال را خودشان بتوانند کنترل کنند : ” ما میتوانیم ” چیزی بود که همیشه تاکید داشت بچه ها در این خط حرکت کنند . و میگفت کشور ما باید به وسیله همین جوانان مهیای کارزار بشود . همیشه به بچه ها اطمینان می کرد ، در اکثر صحنه ها حضور داشت و بر قلوب حکومت می کرد

راوی : سردار سواریان

موضوعات: محمد جهان آرا  لینک ثابت



 [ 07:59:00 ب.ظ ]





  دور اندیشی   ...

در همان اوایل جنگ ، بیش از 30 نفر زن پذیرش کرده بودیم و همه هم پاسدار رسمی شده بودند . هیچ سپاهی در کشور پاسدار رسمی نداشت و همه هم 16 و 17 ساله .حتی گاهی اوقات به جهان آرا می گفتم شما این همه دختر پذیرش می کنید به چه دردی می خورد ؟ همه آنان را به کشتن می دهید . شهید جهان آرا در جواب می گفت : کاریت نباشه . اینها رو استخدام کن ، فردا که خرمشهر را آزاد کردیم و جنگ تمام شد می فرستیم به خرمشهر و در نقاط مختلف شهر مثلا بیمارستانها ، آموزش و پرورش و دیگر دستگاهها مشغول به کار می شوند.

راوی : حاج رضا کرمی

موضوعات: محمد جهان آرا  لینک ثابت



[پنجشنبه 1394-01-27] [ 04:26:00 ب.ظ ]





  همراهی با مردم   ...

تعدادی از روستائیان ( مومنین خرمشهر ) فوت کردند ، وقتی برادر جهان آرا با خبر شد ، به بچه ها گفت : بچه ها ، حتما در مراسم آنها شرکت کنید ، این کار باعث می شود مردم در دلشان برای شما جا باز کنند ، مردم خوشحال شده و جذب سپاه می شوند . اولین نفر خودش بود که  با لباس و سپس سایر پرسنل ، او را در مراسم مردمی همراهی می کرئند.

راوی : برادر عبدالصاحب عبود زاده

موضوعات: محمد جهان آرا  لینک ثابت



 [ 04:20:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
سلام دوستان این وبلاگ توسط یک طلبه ی تقریبا تازه کار درست شده امید وارم که مطالب آن برای شما مفید باشه ........